
انتخاباتها میآیند و میروند؛ انتخابات پیشِ رو را ببریم با ببازیم مهم نیست؛ مهم این است که بدانیم اگر قرار است نقش بازندهی اصولگرایان را که روزگاری منتقد آن بودهایم، بر دوش بگیریم، دیگر نباید در ذهن و نظر مردم برای خود اعتباری جستوجو کنیم.
پایگاه خبری تحلیلی صبح شیراز :
سال ۸۸ که گذشت، دور دوم دولتِ «محمود» بود. آن روزها، مدیریت در فارس حادثههای غریب به خود دید و روزهای پرالتهابی از سر گذراند.
«سید محمدرضا رضازاده» بعد از ۴ سال در آبان ۸۸ استانداری فارس را وانهاد و رفت. یاران «احمدینژاد» در فارس «رضازاده» را به «ناکارآمدی و مدیریت خانوادگی» متهم کردند تا راه برای آمدنِ جوانترین استاندار دولت احمدینژاد باز شود که شد.
«روحالله احمدزاده کرمانی» ۳۵ساله به شیراز آمد و استاندار فارس شد؛ هماو که برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۹۲ به وزارت کشور آمد و ثبت نام کرد، اما شورای نگهبان صلاحیتش را تأیید نکرد؛ شاید دلیلش همراهی «احمدزاده» با آن حلقهی مطرود در کنار محمود بود و نزدیکیاش با اسفندیار رحیممشایی!
احمدزاده کمتجربه بود، بومی نبود و فارس را با آن همه زیر و بمهایش خوب نمیشناخت؛ اما باز هم کسی فکرش را نمیکرد در دوره استاندارِ دولتی که با حمایت بیچند و چونِ اصولگرایان در سال ۸۸ بر سر کار آمد، آش آنقدر شور بشود که کار به کشمکشِ استانداری و سپاه فجر که آن زمان غیبپرور فرماندهی پر زورِ آن بود بکشد و آن قصهی غریبِ قفل و زنجیر کردنِ درب ساختمان استانداری پیش بیاید!
اختلاف میان یاران محمود در فارس و اصولگرایانِ سنتی هر روز بیشتر میشد اما گروه دوم که خود را در پدید آمدنِ وضع موجود بیش از هر کسی سهیم میدانستند، حرفی نمیزدند و بیپروا مدیریت غلط استاندار و همراهانش را نقد نمیکردند؛ خونِ دل میخوردند اما چیزی نمیگفتند؛ آری، آنان در دوگانهی مصلحت و حقیقت گرفتار شده بودند؛ حقیقت را میدیدند و برمیآشفتند اما مصلحت آن روز اقتضای دیگری داشت : که ببینند و چیزی نگویند!
شاید جدیترین نقد منتقدان به مدیریت آن روزها، دوری از شایستهگزینی و از میدان بیرون کردنِ شایستگان بود. مَثَلِ اعلایش که همان ایام ورد زبانها شده بود، این بود که احمدزاده کرمانیِ کمتجربه از میان دوستانِ نزدیک خود، فردی را که به عنوان سرباز امریه! مشغول به خدمت بود، به عنوان معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استانداری فارس منصوب کرد! یک سرباز امریه در قامت حساسترین معاونت استانداری فارس با همهی مخاطرههایش!
از آن زمان به قدر عمر دو دولت گذشته و چند استاندار آمده و رفتهاند.
این روزها که در فضای رسانهای و مجازی شیراز، موضوع انتصاب مدیرکلی با مدرک تحصیلی پایین در شهرداری شیراز دست به دست میشود، از خود پرسیدم : ما اصلاحطلبان که روزی رقیب را به بهانهی عدول از شایستهگزینی و رعایت نکردنِ ضوابط مینواختیم، امروز خود کجای ماجرا ایستادهایم؟ آیا دلیلِ نقدهای آنروزمان تنها و تنها دورافتادنمان از قدرت بود و امروز «واعظانِ بیعملیم» که چون به قدرت رسیدیم همه چیز از یادمان رفته؟
اگر منطقمان همان است که بود، در این چندسالی که به استانداری و شهرداری آمد و شد کردیم، برخی انتصابات فامیلی، قومی یا سفارشی را که با شعارِ شایستهگزینیمان منطبق نبود، چگونه توجیه خواهیم کرد؟
برای من، آن مدیرکلِ قربانیشده در شهرداری که این روزها همه از مدرک تحصیلی و سابقه و تخصصش میپرسند، تنها تلنگری بود تا باز از خود بپرسم پس فرق میان امروزِ ما با دیروزِ اصولگرایانی که جفاهای یارانِ «محمود» را در شهر و استانمان دیدند و دم بر نیاوردند ( جز در عاقبتِ کارِ دولت که هرکسی حمله به «احمدینژاد» و یارانش را وسیله تقرب به قدرت میجُست ) چیست؟
انتخاباتها میآیند و میروند؛ انتخابات پیشِ رو را ببریم با ببازیم مهم نیست؛ مهم این است که بدانیم اگر قرار است نقش بازندهی اصولگرایان را که روزگاری منتقد آن بودهایم، بر دوش بگیریم، دیگر نباید در ذهن و نظر مردم برای خود اعتباری جستوجو کنیم.
«عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس/ که وعظِ بیعملان واجب است نشنیدن» / سید سبحان تقوی
قوانین دیدگاه